تا تو هستی هیچ غمی نیست.......عاشقتم........

دلتنگی های منم اینجاست. لطفا حالا که زحمت کشیدی تا اینجا اومدی از آرشیومطالب قبل هم دیدن کن. ممنونت میشم. آهان راستی جون مادرت نظر یادت نره. بوووووووووس

آغوش بعضی ها علم رازیرسوال می برد...

آنقدر آرامت میکندکه هیچ مسکنی نمیتواند

جایش را بگیرد..........

نوشته شده در پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:25 توسط maryam joon| |

اعتیاد هم دلیل زیبایی است برای مردن،

وقتی که تزریق هوای تو باشد.

نوشته شده در پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:17 توسط maryam joon| |

میگویند خوش به حالت از وقتی رفته خم

ب ابرونیاوردی!!!نمیدانند بعضی دردها کمر خم

میکند نه ابرو.

نوشته شده در دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:34 توسط maryam joon| |

تند رفت.......کودکی هایم را میگویم.....بااون دوچرخه ی

قراضه اش. که همیشه خدا پنچربود.

نوشته شده در یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:14 توسط maryam joon| |

درقحطی تو.....چه دل خوشی دارند.....

بیهوده می آیندو میروند این نفسهای من.

نوشته شده در یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:10 توسط maryam joon| |

سرم درد میکندبرای عاشقی باطعم،......

تو

نوشته شده در یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:7 توسط maryam joon| |

میان این همه مهمان چقدرتنهایم،وقتی مابین

این همه کفش کفش های تو نیست.

نوشته شده در یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:,ساعت 12:59 توسط maryam joon| |

دیگه خونی براش نمانده بودپسری که

عاشق پرستارپایگاه اهدای خون شده بود....

نوشته شده در یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:,ساعت 12:56 توسط maryam joon| |

یه جایی بایددست آدما رو بکشی نگه شون داری

صورتشون رومیون دستات محکم بگیری. بگی ببین

من دوست دارم.....نرو

نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392برچسب:,ساعت 13:51 توسط maryam joon| |

هرچه میروم نمیرسم....گاهی با خود فکر میکنم

نکندمن باشم همان کلاغ آخر قصه ها!!!؟

نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392برچسب:,ساعت 13:47 توسط maryam joon| |

سوسک بهانه بود.........دلم آغوشت را میخواست.

نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392برچسب:,ساعت 13:44 توسط maryam joon| |

کاش جایی برویم تابلویی داشته باشد

که رویش خدا نوشته باشد: پایان تمام

دلتنگی ها

نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392برچسب:,ساعت 13:38 توسط maryam joon| |

وقتی گریم میگیره،حس میکنم هنوز زنده ام!!!

نوشته شده در پنج شنبه 23 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:29 توسط maryam joon| |

دفترشعرهایم راسفید میگذارم.ازتو دور

بودن نوشتن ندارد......درد دارد.

نوشته شده در پنج شنبه 23 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:21 توسط maryam joon| |

من که نمیخواستم بگویم دوستت دارم اما......

امان ازاین چشم ها.این چشم های دهن لق..

نوشته شده در پنج شنبه 23 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:19 توسط maryam joon| |

گمان نکن قهرم....نه!!!!فقط میخواهم بدانم

سکوتم خوابت را بهم میزند یا نه؟؟؟؟

نوشته شده در پنج شنبه 23 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:16 توسط maryam joon| |

روزمردنم درآخرین نفس فقط یه چیزبهت

میگم:اینطوری میرن...نه اونطوری

نوشته شده در چهار شنبه 22 آبان 1392برچسب:,ساعت 8:34 توسط maryam joon| |

اینایی که دیرمیرن سرسفره وزودم بلندمیشن

میرن تواتاقشون.ایناتواتاقشون سرگرمی ندارن که....

اینانمیتونن جلوی اشکاشونوبگیرن.راحتشون بزارین

نوشته شده در چهار شنبه 22 آبان 1392برچسب:,ساعت 8:30 توسط maryam joon| |

حرفت که میشودباخنده میگویم:یادش بخیر،

فراموشش کردم.اما نمیدانندهنوزهم کسی

اشتباه تماس میگیرد.سست میشوم که نکند

توباشی................

نوشته شده در سه شنبه 21 آبان 1392برچسب:,ساعت 17:9 توسط maryam joon| |

پروانه ی من درتاری افتاده است که:

عنکبوتش سیراست.نه میتواندپروازکند....

نه میمیرد.

نوشته شده در سه شنبه 21 آبان 1392برچسب:,ساعت 13:18 توسط maryam joon| |

نگران نباش نمیشوددوستت نداشت!!

لجم هم بگیردازدستت دفترچه خاطراتم

پراز فحش های عاشقانه میشود.

نوشته شده در سه شنبه 21 آبان 1392برچسب:,ساعت 13:5 توسط maryam joon| |

توکه باشی بس است مگرمن

جزنفس چه میخواهم؟!!!

نوشته شده در دو شنبه 20 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:44 توسط maryam joon| |

درست است یک طرفه بودن همه چیزراخراب

میکنداما......به حدمرگ دوستت دارم حتی اگر

این عشق یک طرفه باشد.رویای باتوبودن

افتخاریست که نصیب هرکس نمیشود..

نوشته شده در دو شنبه 20 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:39 توسط maryam joon| |

به سلامتیه شماره هایی که میدونیم

خاموشه هِی میگیریم.

نوشته شده در یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:,ساعت 17:40 توسط maryam joon| |

به خودم افتخارمیکنم.....که کم خطرترین

ماده ی مخدرهستم.به چشم خودم دیدم

یکی معتادمن شده بود....مثل آب خوردن

هم ترکم کرد.

نوشته شده در یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:,ساعت 17:37 توسط maryam joon| |

نگران نباشیدمن خوبم.....ازهمان

خوبهایی که پدربزرگم بودوصبحش مردً

نوشته شده در یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:,ساعت 17:32 توسط maryam joon| |

دیروزیه امیدهایی به فردا داشتم.

واقعاامروز همان فردای دیروز است؟!!!!!!!!

نوشته شده در جمعه 17 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:36 توسط maryam joon| |

هرچه قدربگویی مردها فلان.....

زن هافلان.....تنهایی خوب است...

دنیازشت است..بازهم آخرش روزی قلبت

برای کسی تندتر میزند.

نوشته شده در جمعه 17 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:27 توسط maryam joon| |

نوشته شده در جمعه 17 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:25 توسط maryam joon| |

دلم یک اتفاق میخواهدیک تلفن ناآشنا

که بابی میلی تمام جواب دهم و..............

صدای تو

نوشته شده در جمعه 17 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:19 توسط maryam joon| |


Power By: LoxBlog.Com