تا تو هستی هیچ غمی نیست.......عاشقتم........

دلتنگی های منم اینجاست. لطفا حالا که زحمت کشیدی تا اینجا اومدی از آرشیومطالب قبل هم دیدن کن. ممنونت میشم. آهان راستی جون مادرت نظر یادت نره. بوووووووووس

باشی یا نباشی این شب سرمیشود!!!

اما این شب کجا وآن شب کجا؟!!!

نوشته شده در جمعه 22 آذر 1392برچسب:,ساعت 19:43 توسط maryam joon| |

کاش خداصبر میکرد..هنوزآماده نبودم .........

برای بزرگ شدن.

نوشته شده در جمعه 22 آذر 1392برچسب:,ساعت 19:41 توسط maryam joon| |

هوای اینجا بدجور دونفرست، ولی یک نفر

جایش خالیست......

نوشته شده در جمعه 22 آذر 1392برچسب:,ساعت 19:38 توسط maryam joon| |

به خوابهایم سرک میکشد...درحالی که درلحظه هایم

حضورندارد...

نوشته شده در جمعه 22 آذر 1392برچسب:,ساعت 19:35 توسط maryam joon| |

چه شهرساکتی......انگارکسی تو دنیا نیست.

ویا من دنیای کسی نیستم؟؟؟!!!!

نوشته شده در جمعه 22 آذر 1392برچسب:,ساعت 13:34 توسط maryam joon| |

دلتنگ که باشی ساده ترین حرفها

اشکت را درمیاورد...........یادتوکه جای خود دارد.

نوشته شده در جمعه 22 آذر 1392برچسب:,ساعت 12:54 توسط maryam joon| |

خیلی دلتنگ روزایی هستم که کناردریا

بودیم و دریا رو نمی دیدیم.

نوشته شده در جمعه 22 آذر 1392برچسب:,ساعت 12:51 توسط maryam joon| |

تو چه میفهمی؟؟؟!!!!حال و روز کسی راکه

دیگرهیچ نگاهی دلش را نمی لرزاند.

نوشته شده در دو شنبه 18 آذر 1392برچسب:,ساعت 13:5 توسط maryam joon| |

بایدببرم صورتش رابشویم.ببرم درازبکشد. دلداری اش بدهم

که فکرنکند..بگویم که زندگی میگذرد....غصه نخور.........

باید خودم را ببرم بخوابد من خسته است........خسته.....

نوشته شده در دو شنبه 18 آذر 1392برچسب:,ساعت 13:0 توسط maryam joon| |

باران نبار................نه چتر دارم نه یار.

نوشته شده در دو شنبه 18 آذر 1392برچسب:,ساعت 12:55 توسط maryam joon| |

اعتراف تلخیست.....من بجای خالی اش

بیشتراز خودش عادت کردم.

نوشته شده در پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:,ساعت 18:18 توسط maryam joon| |

درد داردوقتی میرود همه میگویند دوست نداشت و

تونمیتوانی به همه ثابت کنی که هرشب

با عاشقانه هایش خوابت میکرد.

نوشته شده در پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:,ساعت 18:11 توسط maryam joon| |

بدترین درد مردن نیست.........

دل بستن به کسیه که کنارت نیست...

نوشته شده در پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:,ساعت 18:2 توسط maryam joon| |

ب سلامتی دلم که برای کسی تنگ شده که

حتی روحش هم از این دلتنگیم خبر نداره!!!!!

نوشته شده در پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:,ساعت 17:59 توسط maryam joon| |

بدباختن یعنی: یه عمرتلاش کنی شاه بشی

بعدبفهمی بی بی دلت عاشق سربازه

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 19:28 توسط maryam joon| |

گاهی دلم تنگ تو میشود.ب تمام دلایلی ک

نیستی.وبه اجبار آروم میگیرم......

چه اجبار تلخی

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 19:18 توسط maryam joon| |

دلم برای بودن هایت هم تنگ میشود.

نبودن هایت که جای خود دارد.

نوشته شده در یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:,ساعت 17:55 توسط maryam joon| |

تلخ ترین قصه دنیاست، صبح تاشب بخندی

اما شب تا صبح تنهایی سیگار بکشی.

نوشته شده در یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:,ساعت 17:36 توسط maryam joon| |

سر درد،دلپیچه،حالت تهوع،کسی چه میداند شاید

باردارم.......ازغصه هایی که هرشب بامن نزدیکی میکند.

نوشته شده در یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:,ساعت 17:27 توسط maryam joon| |

درست است که آذراست اما من بهمن میکشم

و قلبم تیر........

نوشته شده در یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:,ساعت 17:23 توسط maryam joon| |

اگه کسی روخیلی دوست داری امتحانش نکن

که ببینی اون چقدر دوست داره!اول خودتو امتحان

کن ببین تحملشو داری بفهمی دوست نداره؟؟؟؟

نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت 12:57 توسط maryam joon| |

رفتن،آمدن،رفتن،آمدن..........................

دریا هم نمیفهمد چه میخواهد!!!!!!

نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت 12:55 توسط maryam joon| |

خوشا به حال کلاغان که از زمین دورند

حتی به ارتفاع یک درخت.

نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت 12:51 توسط maryam joon| |

بهانه گیر،زبان نفهم....دلم را میگویم...........

آخرازکجابرایش بیاورم تو را؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت 12:45 توسط maryam joon| |

خیلی وقت است دستهایم رابا لیوان چایی

گرم میکنم.این اوج تنهاییست.

نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت 12:41 توسط maryam joon| |

دلم پراز زخم هایی ست که قراراست وقتی

بزرگ شدم فراموششان کنم.

نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت 12:35 توسط maryam joon| |

اگه گفتی چگونه میشودمرده ای را زنده کرد؟؟

فرض کن من مرده ام .....حالا بخند

نوشته شده در دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:,ساعت 19:44 توسط maryam joon| |

دلم یه رمان میخواد اولش من وتو باشیم

آخرش ما........................

نوشته شده در دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:,ساعت 19:28 توسط maryam joon| |

گاهی چقدردلم هوس شیطنت میکندازهمان

شیطنت هایی که حرف توپشت بندآن باشد که

بگویی:مگه دستم بهت نرسه.

نوشته شده در دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:,ساعت 19:24 توسط maryam joon| |

آرزوی من ماندن است...اما...خدایااگرآرزوی

اورفتن من است....آرزوی اورابرآورده کن.....

من جز آرزوی او آرزویی ندارم.....

نوشته شده در دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:,ساعت 19:21 توسط maryam joon| |


Power By: LoxBlog.Com